شکست تجربی در ادعای فقدان نظریه ی ذهن در افراد دارای اختلال اوتیسم
شکست تجربی در ادعای فقدان نظریه ی ذهن در افراد دارای اختلال اوتیسم
چکیده
یکی از فرا گیر ترین ادعا هایی که در روان شناسی وجود دارد این است که افراد دارای اختلال اوتیسم نظریه ی ذهن ندارند ، یعنی نمی توانند درک کنند که خود یا دیگران دارای ذهنی هستند . مقاله ی حاضر :
- مروری کلی است بر عدم حمایت مطالعات از این ادعا که افراد دارای اختلال اوتیسم ، اختلال منحصربه فردی دارند ؛
- تأکید بر یافته هایی که نتوانسته اند این ادعا را تکرار کنند ؛
- استناد به موارد متعددی که در آن ها تکالیف مختلف نظریه ی ذهن به هم ارتباطی نداشته اند و نتوانسته اند این مورد را با صفات اوتیستیک ، تعامل اجتماعی و همدلی مرتبط سازند ؛
- ارائه ی خلاصه ای از داده ها که توسط پژوهش گرانی غیر از پژوهش گران نظریه ی ذهن جمع آوری شده است و در این داده ها ادعا های پژوهش گران نظریه ی ذهن رد شده است ؛
- نتیجه ی نهایی این که این ادعا که افراد دارای اختلال اوتیسم فاقد نظریه ی ذهن هستند از لحاظ تجربی محل تردید می باشد و از نظر اجتماعی آسیب رسان است .
اکثر ما نظریه ی ذهن داریم ، یعنی می توانیم حدس بزنیم که دیگران در حال فکر کردن به چه چیزی هستند و چه گونه ممکن است افکار آن ها با افکار ما متفاوت باشد . تصور بر این است که افراد دارای اختلال اوتیسم ، ذهنی کور دارند و نمی توانند آن چه را که دیگران فکر می کنند یا حتی این که دیگران فکر می کنند ، تصور کنند . این کار مثل این می ماند که فرد برای اطلاع از نحوه ی رانندگی فقط به چراغ های جلوی ماشین دقت می کند یا مثل فردی است که فقط به اطلاعاتی که قرار است به ما منتقل کند ، می اندیشد .
ادعایی در روان شناسی وجود دارد مبنی بر این که افراد دارای اختلال اوتیسم فاقد نظریه ی ذهن هستند ، یعنی آن ها نمی توانند درک کنند که دیگران یا خود آن ها ذهنی دارند . در اکثر کتاب های روان شناسی ، این ادعا با قدرت هرچه تمام ، اظهار شده است ( کان ، میترر و مارتینی ، 2018 ؛ کیلاگ ، 2007 ؛ کریک ، گالا گر ، گل من و آناستا سیو ، 2008 ؛ ماش و ولفی ، 2015 ؛ مایرز ، 2009 ؛ سلیگ من و رایدر ، 2017 ) . ادعای فوق به قدری نیرو مند است که روان شناس های داد گاه ایالتی و فدرال ایالات متحده ی آمریکا در دفاعیات خود ، و سایر روان شناس ها در هزاران مقاله به آن استناد جسته اند . در حقیقت ، بیش از 75 درصد از 500 مقاله ی برتر گوگل اسکو لار بر این ادعا صحه گذاشته اند . پر واضح است که این ادعای فاقد نظریه ذهن بودن افراد دارای اختلال اوتیسم به گاو مقدس روان شناسی تبدیل شده است ، به طوری که نیاز مند ارز یابی انتقادی است .
در این مقاله ، به مرور شواهد تجربی که نتوانسته اند از ادعای فوق حمایت کنند ، پرداخته ایم . یافتههای اساسی نظریه ی ذهن را که نتوانسته اند مجدداً تکرار شوند ، برجسته کردهایم و موارد متعددی را که در آن ها تکالیف مختلف نظریه ی ذهن هم گرایی نداشته اند و نتوانسته اند صفات ، تعامل های اجتماعی و همدلی افراد دارای اختلال اوتیسم را پیشبینی کنند ، مستند ساخته ایم . داده های بسیار زیادی را خلاصه سازی کرده ایم ، این داده ها را از پژوهش گرانی به غیر از پژوهش گران حیطه ی نظریه ی ذهن جمع آوری کرده ایم ، داده هایی بر خلاف ادعای فقدان نظریه ی ذهن در افراد دارای اختلال اوتیسم . بالاخره به این نتیجه دست یافتیم که این ادعا که افراد دارای اختلال اوتیسم فاقد نظریه ی ذهن هستند از نظر تجربی محل تردید می باشد و از نظر اجتماعی ، آسیب رسان است .
شکستهای اختصاصی
سیمون بارون – کوهن و همکاران وی تقریباً از دو دهه ی پیش اظهار داشتند که عمل کرد ضعیف در نظریه ی ذهن یکی از ویژگیهای منحصر به فردِ افراد دارای اختلال اوتیسم است . این ادعای اولیه با نام باور نا درست شهرت یافت . بعد از این ادعا ، کار های چندی برای ارز یابی این ادعا انجام گرفت ( در متن اصلی مقاله ، به این مطالعات اشاره شده است ) . اما آن چه که ادعای سیمون بارون – کوهن و همکاران وی را تقویت کرد ، عمل کرد افراد دارای اختلال اوتیسم در تکلیف های باور های نا درست بود . درحالی که فقط افراد دارای اختلال اوتیسم نیستند که فاقد نظریه ی ذهن هستند ، بلکه بسیاری از کودکان مبتلا به مشکل های اختصاصی زبان ( لوکو سا و همکاران ، 2014 ؛ نور بوری ، 2005 ) ؛ سندرم داون ( زیلا زو و همکاران ، 1996 ) ؛ سندرم ویلیامز ( وان هروی گن و همکاران ، 2013 ) ؛ سندرم پرادر ویلی ( لو و همکاران ، 2013 ) ؛ فلج مغزی ( کالیز و همکاران ، 2003 ) ؛ سندرم x شکننده ( کور نیش و همکاران ، 2005 ) ؛ صرع ( راود و همکاران ، 2015 ) ، نورو فیبرو ماتوز نوع 1 ( پاین و همکاران ، 2016 ) و کودکانی که در دوران بارداری مادر در معرض سیگار مادر ( رای دی و همکاران ، 2013 ) و نوشیدن الکل ( راش من و همکاران ، 2009) قرار داشته اند ، همگی در نظریه ی ذهن مشکل دارند . در واقع هرچه کودک غیر معمولی باشد ، بیش تر احتمال دارد که در تکالیف باور نا درست شکست بخورد .
حتی کودکانِ با رشد معمول که هم شیرهای کمی دارند ( جن کینز و آستین گتون ، 1996 ؛ پیتر سون ، 2000 ) کودکانِ با وضعیت اقتصادی اجتماعی پایین ( هاگز و این سور ، 2005 ) یا کودکان با تعداد خویشاوندان بزرگ سال کم تر ( لوئیس و همکاران ، 1996 ) به احتمال قوی در تکلیف های باور های نا درست موفق عمل نمیکنند . در این میان کودکان نا بینا ( برام برینگ و همکاران ، 2004 ؛ مین تر و همکاران ، 1998 ؛ پیتر سون و همکاران ، 2000 ) یا کودکان نا شنوا / کم شنوا ( فیگو راز – کاستا و هریس ، 2001 ، جکسون ، 2001 ؛ لاندی ، 2002 ؛ مریس تو و همکاران ، 2007 ؛ مولر و شیک ، 2006 ) را هم باید به گروه های قبلی افزود . اخیراً بارون – کوهن اذعان داشت که به احتمال قوی ، فقدان نظریه ی ذهن ، به صورت اختصاصی متعلق به افراد دارای اختلال اوتیسم نیست ( بارون – کوهن ، 2009 ، 2010 ) .
منبع :
انجمن روان شناسی آمریکا
فرم در خواست ترجمه ء متون تخصصی روان شناسی و مشاوره